پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 18 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

ندیده عاشقت شدم

سلام بر فرشته کوچک من، سلام بر نور دو چشمان من، سلام بر عزیزی که هنوز نیومده بابایی کلی عاشق برا خودش جمع کرده، سلام بر فرشته ای که هنوز کسی ندیده اونو، سلام بر پارمیس من و همه زندگی من، دختر گلم، دیشب رفتیم خونه مامان بزرگ رقیه، آخه از تبریز برگشته بود و مامان بزرگ منو هم با خودش آورده بود. مامان فاطمه میگه که اسم دخترتونو بذارین کوثر. مامان برزگ خاتون هم میگه بذارین پرستو ماهم برای اینکه دل هیشکی نشکنه اسمتو پارمیس گذاشتیم. به نظرت کار خوبی کردیم؟ آره ...پس تو هم موافقی... آخه اگه یکی از اینها رو بذاریم یکیشون ناراحت میشن... آفرین دختر بابایی معلومه که خیلی میفهمی.... آخه تو دختر بابا فرهادی... آخ که نمیدونی چه قدر مشتاق دیدارت هست...
28 آذر 1391

خاطره تحویل وسایل چوبی

                امروز یکشنبه ساعت 9 صبح 26 آذر ماه سال 1391 سلام پارمیس کوچولوی من، عشق مامان و بابا دخمل خوشگلم، بالاخره دیشب وسایل چوبیتو تحویل گرفتیم. کمد، تخت خواب، میز کامپیوتر، نمیدونی که چه ذوقی داشتیم، از خوشحالی دست و پامونو گم کرده بودیم. عشق بابایی نمیدونی که چقدر خوشگل شدن.تا ساعت 2 نصفه شب اتاقتو مرتب کردیم و بعد خوابیدیم. اونهم چه خوابی. همش مامانو اذیت می کنی. من می خوابم ولی مامان تا خود صبح بیداره همش با مشت لگد میزنیش. دختر خوشگلم باور کن که بیصبرانه منتظر آمدنت هستیم و خانه را برای ورود تو مهیا ساخته ایم. همه چ...
28 آذر 1391

خاطره تحویل وسایل چوبی

امروز یکشنبه ساعت 9 صبح 26 آذر ماه سال 1391 سلام پارمیس کوچولوی من، عشق مامان و بابا دخمل خوشگلم، بالاخره دیشب وسایل چوبیتو تحویل گرفتیم. کمد، تخت خواب، میز کامپیوتر، نمیدونی که چه ذوقی داشتیم، از خوشحالی دست و پامونو گم کرده بودیم. عشق بابایی نمیدونی که چقدر خوشگل شدن.تا ساعت 2 نصفه شب اتاقتو مرتب کردیم و بعد خوابیدیم. اونهم چه خوابی. همش مامانو اذیت می کنی. من می خوابم ولی مامان تا خود صبح بیداره همش با مشت لگد میزنیش. دختر خوشگلم باور کن که بیصبرانه منتظر آمدنت هستیم و خانه را برای ورود تو مهیا ساخته ایم. همه چیز آماده هست فقط تورو ...
28 آذر 1391

شعر اتل متل توتوله

اتل متل توتوله٬ گاو حسن چه جوره٬ نه شیر داره نه پستون٬ گاوشو بردن هندستون٬ یک زنکردی بستون٬ اسمش و بذار عمقزی٬ دور کلاش قرمزی٬ هاچین و واچین٬ یه پاتو ورچین ...
20 آذر 1391

قصه روز یکشنبه 19 آذر

سلام پارمیس خانوم امروز من و مامانت صبح زود رفتیم اول آزمایشات هفت ماهگی را انجام دادیم بعد ش هم باهم رفتیم سونوگرافی تا تورو ببینیم. کلی نشستیم تا نوبتمان رسید و انتظار به سر آمد. منشی گفت که بعد از شنیدن صدای زنگ میتونید برید تو. به محض شنیدن صدای زنگ با مامانت رفتیم تو. دکتر حاجی عباس زاده اونجا بود. مامانی خیلی استرس داشت. طفلکی گریه کرد و به دکتر گفت که خیلی نگرانم. دکتر هم با خونسردی تمام گفت نگران نباش. همه چی درسته. دستگاهو آماده کرد. و من و مامانت بی صبرانه منتظر دیدن تو بودیم. دکتر نگاه میکرد و من تورو تو مانیتور کامپیوترش می دیدم که چقدر بزرگ شده بودی و چقدر حرکت داشتی. خیلی خوشحال بودم. دکتر هرلحظه که جلوتر می رفت م...
20 آذر 1391

خاطره روز جمعه

الان ساعت 22:50 می باشد روز جمعه 17 آذر ماه سال 1391 سلام دختر خوشگلم پارمیس نازم دلمان برات تنگ شده امروز صبح رفتم دختر عمو یسنا رو آوردم خونمون کلی با هم بازی کردیم همه وسایلاتو بهم زد آخه اونم نی نی کوچولو هستش. اونم پنجم خرداد سال 1390 بدنیا اومده. کلی با هم بازی کردیم. عصری زنعمو و عمه هم اومدن و همه وسایلاتو دیدن وکلی ذوق کردند و حدود چند دقیقه ای میشه که رفتند خونشون. خلاصه این که کلی خوش گذشت. دخترم پارمیس خوشگلم تو برای ما همه چیز هستی و ما با آمدن تو زندگیمان شیرین خواهد شد. دختر نازم بیصبرانه منتظر آمدنت هستیم.زود بیا پیش ما. از وق...
17 آذر 1391

سلام بر تو فرشته ناز من

سلام صبحت بخیر الان ساعت هشت و نه دقیقه، روز چهارشنبه، پانزدهم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک می باشد و من در کارخانه در محل کارم نشسته ام و برای تو دختر خوشگلم می نویسم، تا زمانیکه این نوشته ها را می خوانی بدانی که چقدر به فکرت بوده ام و چقدر دوستت داشته ام . دختر عزیزم،پارمیس خوشگلم من همیشه از خدا برای تو دخترم سلامتی و تندرستی میخواهم و آرزویم این است که تو دخترم سفر نه ماهه ات را در وجود مامانی به سلامتی سپری کنی و صحیح و سالم به دنیای ما بیایی. عزیز دلم، همه تلاشم را برای خوشبختی تو خواهم کرد تا تو بتوانی به پدرت افتخار کنی و ببالی.دخترم من همه امکانات را برای پیشرفت تو فراهم خواهم کرد و امید آنرا دارم که در ...
15 آذر 1391

سلام دختر گلم

سلام دختر خوشگلم الان ساعت 10 و 2 دقیقه صبح روز جمعه دهم آذر ماه سال 1391 می باشد. من از ساعت 8 بیدار شدم. رفتم بربری گرفتم، شیر خریدم و الان منتظرم که مامانی از خواب بیدار بشه تا صبحانه بخوریم. پارمیس نازم عزیز دل من، دیروز عصری رفتیم برات کلی خرید کردیم.کاپشن برات گرفتیم دیگه بگم برات بلوز،سرهم،کالسکه،دامن،آخه ما منتظر آمدن تو هستیم. آخه تو مسافری از پیش خدایی و قراره که به مهمونی ما بیایی و ما هم باید از این مهمون خدا خوب پذیرایی کرده و مواظبش باشیم. پارمیس نازم اینو بدون که من و مامانت هردو تورا از ته دل دوست داریم ...
10 آذر 1391

حرفهای زیبا

-اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد. ***** اگر روزی تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوان اند... اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست... اگر روزی ترکت کردند بدان لیاقت با تو بودن را نداشته اند... **** ...
10 آذر 1391

حرفهای زیبا

-اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد. ***** اگر روزی تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوان اند... اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست... اگر روزی ترکت کردند بدان لیاقت با تو بودن را نداشته اند... **** ...
10 آذر 1391